۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

حمايت مجدد مقام معظم! از رئيس جمهور


"آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در دیدار محمود احمدی نژاد و اعضای کابینه او، بار دیگر از دولت آقای احمدی نژاد حمایت کرده و منتقدان وی را مورد خطاب قرار داده است." سايت بی بی سی
در حاليكه در اين كشور غير از سه نفر، احمدی نژاد، فاطی رجبی و شوهرش، از مردم كوچه و بازار گرفته تا شخصيت های سياسی، از جناح رقيب گرفته تا جناح اخوی رئيس جمهوری، ازخودی و غير خودی گرفته تا نخودی، صدای اعتراض و فرياد بی كفايتی اين دولت بلند شده است، كشور در تمامی عرصه ها با بحران جدی مواجه و در آستانه ی انفجار است، رهبر معظم! دوباره و سه باره از اين دولت با تمام قوا حمايت كرده و غير مستقيم سرقفلی اتاق رئيس جمهوری را پيشاپيش برای پنج سال ديگر به او داده است.
در پاسخ به چرایی اين موضوع شايد گفتاری از ناصرالدين شاه كه حكومت پنجاه ساله اش در اين سرزمين، به استبداد كبير معروف شده، راهگشا باشد: اعتمادالسلطنه از او نقل می كند:
من وزيری می خواهم كه فرق كلم و استكهلم را نفهمد*
-به زبان خودمانی هر را از بر تشخيص ندهد.-
بعد از پيروزی انقلاب و تفاهم برسر نام و نوع حكومت جديد، انتخابات برگزار شد و خمينی عليرغم اصرار طيفی از اطرافيان، به وعده ی خود در نوفل لوشاتو عمل كرد و به قم برگشت. رئيس جمهور در انتخاباتی آزاد برگذيده شده، حكومت به مردم رسيده و رسالت او تمام شده بود. اما قدرت طلبانی كه شانسی برای رسيدن به قدرت انحصاری در دموكراسی نمی ديدند، او را مجاب به بازگشتن كردند. در واقع از همان روزی كه خمينی از قم بازگشت، فاتحه ی حكومت جمهوری خوانده شد. با اسكان او در جماران انحصارطلبان با تعارضی در قانون مواجه شدند. چون در يك حكومت جمهوری، رئيس جمهور بالاترين شخص مملكت است، لذا ولايت فقيه را تئوريزه و آنرا وارد قانون اساسی كردند. از آنجا كه جای رئيس جمهور و نخست وزير در حكومت با جای ولی فقيه و رئيس جمهور عوض شد، اصلاحيه ی قانون اساسی، چند سال بعد، مقام تشريفاتی نخست وزير را بكلی حذف و آنرا تبديل به مقام تشريفاتی معاون اول رئيس جمهور نمود. در واقع ما در ايران ١٨ سال است يك "رئيس جمهور مادام العمر" داريم كه با سياست های خود كشور را اداره می كند و نه تنها مردم، بلكه دستگاههای سياسی هم از لحاظ ساختاری توان تغيير اين فرد و سياست ها و جهت گيری های اصلی و اساسی حكومت را ندارند و آنكه ما او را -آنهم با تقلب از ميان چهار نفر منتخب-انتخاب می كنيم، "نخست وزير است" كه توان چندانی ندارد و قرار است كاريكاتوری از آزادی انتخابات و مردم سالاری باشد. از ميان نخست وزيران سابق، رفسنجانی مقامی همسنگ و هم وزن خامنه ای بود كه با تدبيری "رهبری" را بعد از فوت خمينی به او تقديم كرد و خود به هشت سال قائم مقامی قناعت، دستيار او خاتمی در اثر يك اشتباه تاكتيكی از زير دست شورای نگهبان در رفت و به قدرت رسيد، اما چند ماه نگذشته آب پاكی را روی دست بيست ميليون ايرانی ريخت و رسماً التزام خود را به ولايت فقيه اعلام كرد، اما گستاخی های خودش را داشت و آقا كلی خون دل خورد! تا اينكه يك روز صبح كه كربی بين دو نماز خوابش برده بود، برادران بسيج و سپاه، يك آدم هالوی يك و نيم متری را كه نه الفبای ديپلماسی را می داند، نه اقتصاد، نه سياست، آوردند و منتخب مردمش كردند! اين آدم با جمع كردن آدمهایی مانند خودش، يك مجموعه ای از آدمهای نادان، بی سواد، چاپلوس و بادمجان دور قاب چين بوجود آورده كه بی كفايتی آنها كشور را در سراشيبی سقوط برده است، اما چفيه ی آقا را سر سفره بو می كشند و آنرا به صورت طفل شان می مالند كه متبرك شوند. بنابراين چه عجب كه خامنه ای در موقعيتی قرار گرفته است كه بی شك حتی ناصرالدين شاه در گوربه او غبطه می خورد.
"من وزيری می خواهم كه فرق كلم و استكهلم را نفهمد"*
*تكوين سرمايه داری در ايران، محمدرضا فشاهی،ص ٣٦٠