۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

مکتب در فرایند تکامل


شکل‌گیری اعتقادات اسلام شیعی

(اين مقاله ازآقای اشكان شيرازی است و از سايت بی بی سی كپی شده است. از آنجا كه لينك ارسالی به بالاترين بخاطر عدم دسترسی من به فونت فارسی حين مسافرت، دچار ايراد شد، مجبور شدم اين مطلب رو اينجا كپی كنم:-(
تصویر روی جلد ترجمه فارسی کتاب

"مکتب در فرایند تکامل" ترجمه‌ای است از کتاب "بحران و تثبیت در دوران شکل‌گیری اسلام شیعی: ابوجعفر ابن قبه رازی و سهم او در اندیشه شیعه امامی" به قلم سید حسین مدرسی طباطبایی. پیش از این، ترجمه دیگری هم از این کتاب در خارج از ایران منتشر شده بود اما این ترجمه با مقدمه حدوداً ۲۰ صفحه ‌ای مترجم، مشخصاً برای انتشار در ایران آماده شده است.

توجه به عنوان اصلی کتاب برای فهم شکل‌بندی و فصول آن مفید است. کتاب شامل دو قسمت جداگانه است. قسمت اول که در چهار بخش تدوین شده، نوشته پژوهشی مدرسی را درباره دوران شکل‌گیری اندیشه شیعی در سه قرن نخست دربردارد. قسمت دوم کتاب یا همان "ضمائم"، مشتمل است بر دو رساله از ابن قبه رازی، یک پاسخ به او، بخشی از کتاب التنبیه نوبختی، بخشی از کتاب المقالات و الفرق اشعری و بخشی درباره خاندان‌های حکومتگر شیعی در بغداد در اواخر عصر غیبت صغری.

قسمت نخست کتاب قرار است زمینه، اهمیت و ویژگی‌های اندیشه کلامی ابن قبه را که رسایلش به ضمیمه آمده است روشن کند؛ یعنی کاری که مولف نهایتا در بخش چهارم از این قسمت بر پایه آنچه تا پیش از آن گفته به آن می پردازد. اما این قسمت پژوهشی به خودی خود بیش از این است. در بررسی حاضر هم عمدتاً تصویری از همان بخش پژوهشی نوشته مدرسی به دست می دهیم.

ابن قبه که در اواخر قرن سوم هجری می ‌زیست متکلمی معتزلی بود که به تشیع گروید. اهمیت او در آن است که در دوران موسوم به "غیبت صغرا" (۲۶۰- ۳۲۹ هجری) که به تعبیر مدرسی "سخت ترین و بحرانی ترین دوره تشیع امامی بود"، استدلالهایی کلامی در دفاع از عقاید شیعه درباره امامت و توجیه بحران پدید آمده بر سر آن نوشت که بعدها از سوی دیگر متکلمان شیعی هم نقل و اقتباس شد. این مهم در حالی بود که تا پیش از آن جامعه شیعی نسبت به استدلالهای کلامی خوشبین نبود و متکلمان نیز بخش کوچکی از نخبگان شیعی را تشکیل می دادند (صص ۲۱۰ تا ۲۱۳).

سیاست و اجتماع

نخستین بخش کتاب به "تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسی و اجتماعی" می پردازد. مدرسی پس از توصیف گرایش عاطفی مسلمانان به خاندان پیامبر شرح می دهد که چگونه اعتقادات مربوط به احقیت علی ابن ابی طالب و فرزندانش به خلافت، گرایشی را در میان بخشی از جامعه مسلمانان شکل داد که اگر چه از نظر فقهی در ابتدا از سایر مسلمانان جدا نبودند اما از نظر سیاسی در جبهه مخالف حاکمیت اموی قرار داشتند. در نهایت جدایی فقهی شیعیان از "سواد مسلمانان" در اوایل قرن دوم هجری آغاز شد (۳۰).

به کار بردن تعبیر "امام" برای فرزندان علی که دلالت بر "ریاست عالیه بر امور دین و دنیا" داشت (۳۳) بر این ذهنیت در شیعه و بسیاری دیگر از مسلمانان دلالت می کرد که این امامان سرانجام روزی قیام خواهند کرد و خلافت را که حقشان است باز خواهند گرفت. تصویر قیام کننده خاندان پیامبر (قائم آل محمد) جزء اساسی مفهوم امامت شیعی بود. به همین دلیل عدم تمایل امام پنجم و ششم (باقر و صادق) برای قیام و در دست گرفتن حکومت برای شیعیان مسئله ساز شد. همه، حتی عباسیان انتظار داشتند که امام صادق قیام کند یا در قیام نقشی اساسی به دست گیرد و هنگامی که چنین نشد، بحرانی اعتقادی برای شیعیان رخ داد (۳۵ تا ۳۷). این در حالی بود که در میان دیگر فرزندان علی خصوصاً از شاخه شیعیان حسنی افرادی دست به قیام زدند و سرکوب شدند (۱۱۲).

پیامد این بحران بازبینی هایی در مفهوم امامت بود. از جمله این بازبینی ها می توان به طرح نظریه عصمت امام اشاره کرد که تا پیش از آن سابقه نداشت (۳۹). در همین زمینه اعتقادات فوق طبیعی درباره امامان گسترش یافت. نظیر اعتقاداتی که پیش از آن فرقه های شیعه دیگر مانند کیسانیه مطرح می کردند (۴۰) و امام را قطب آفرینش و لازمه ادامه آن می دانستند (اهمیت او فراتر از آن بود که قیام بکند یا نکند).

پس از این دوره، کشته شدن امام هفتم و انتظار ظهور او و تب و تاب ولایت عهدی امام هشتم هم بر این بحران ها افزودند. اما عاملی که بیش از پیش به گسترش عقاید مافوق طبیعی درباره شخصیت امامان دامن زد خردسال بودن دو امام نهم و دهم در زمان رسیدن به امامت و پرسش هایی بود که این امر درباره توانایی و علم ایشان برای شیعیان برانگیخت. در توجیه این مسایل سرانجام نظریه های فوق طبیعی و غلو آمیز دست بالا را گرفت (۴۲).

مدرسی می گوید رویکرد سیاسی امام هفتم در برابر حکومت، به نسبت دو امام پیشین، تفاوت داشت. امام هفتم شیعیان از نظر سیاسی فعال تر بود و با دستگاه حاکم مقابله جویی می کرد. اما نکته اساسی و تحولی که او ایجاد کرد تاسیس نظام وکالت مالی برای دریافت وجوهات از شیعیان بود (۴۰).

امامان شیعه تا پیش از امام باقر خمس نمی گرفتند و از زمان امام صادق هدایا را قبول می کردند. دریافت خمس به عنوان سهم مشخصی از درآمد شیعیان از زمان امام دهم، هادی از طریق همان نظامی که امام هفتم بنیاد گذاشته بود نظم یافت. این نظام به تدریج شکل هرمی را گرفت که معتمدان امامان را در خود جای می داد (۴۴ تا ۴۹).

نظام وکالت نقش تعیین کننده ای در تحولات تشیع بازی کرد. هنگامی که عباسیان سرانجام امام هفتم را در زندان کشتند، گروهی از پیروان او مرگش را باور نکردند و در میان ایشان این اعتقاد رایج شد که او غایب شده وظهور خواهد کرد. این گروه از شیعیان امام کاظم که ظاهراً اکثریت بودند، به واقفیه مشهور شدند و تا قرن ششم هجری دوام پیدا کردند (۱۲۲ تا ۱۲۳). مورخان نقش وکلای مالی را که می خواستند به نیابت از امام کشته شده، همچنان وجوهات شرعی را دریافت کنند در ادامه این اعتقاد جدی می گیرند (۱۲۵).

مدرسی همچنین به کشمکش هایی اشاره می کند که میان امامان دهم و یازدهم با وکلایشان پیش آمد (۵۲). در یکی از این وقایع کار درگیری امام دهم با یکی از وکیلانش چنان بالا گرفت که دستور قتل آن وکیل، فارس بن حاتم، صادر شد (۱۴۲ تا ۱۴۵). بعداً طرفداران فارس نقش مهمی در ماجرای جعفر برادر امام یازدهم که همزمان با او ادعای امامت داشت، بازی کردند.

اما مهم ترین نقش را در میان وکلای مالی امامان، عثمان بن سعید عمری وکیل امام یازدهم پیدا کرد. او همان کسی بود که با مرگ امام عسکری اعلام کرد که او فرزندی داشته که از بیم خطر پنهان شده است. نهاد وکالت امام یازدهم به این ترتیب در خاندان عثمان امتداد یافت و با لغو آن دوران "غیبت کبری" امام دوازدهم آغاز شد (۵۳).

علم، معنویت و بحران رهبری

بخش دوم کتاب به "تکامل مفهوم امامت در بعد علمی و معنوی" می پردازد. این بخش دیدگاه های مختلفی را شرح می دهد. از یک سو عده ای اعتقاد داشتند خداوند بخشی از امور خود را به امامان تفویض کرده (مفوضه) یا به هر ترتیب درباره شأن آنها غلو می کردند (غلات). از سوی دیگر کسانی معتقد بودند امامان تنها "علمای ابرار" هستند، دیدگاهی که گویا امامان شیعه از جمله امام ششم هم آن را تایید می کردند (۷۵).

مدرسی با اشاره به زمینه های اجتماعی مقبولیت دیدگاه های مختلف و ارتباط متقابل امامان شیعه با گروه های مختلف شرح می دهد که چگونه نظریه های فوق طبیعی پس از مرگ امام هشتم و مسئله امامت فرزند خردسالش قوت گرفتند و در قرن سوم هجری شکوفا شدند (۸۲). مدرسی شرح می دهد که غلات مخالفان خود را به ضدیت با "آل علی" متهم می کردند (۸۶) و به جعل حدیث و تهیه کتابهای حدیثی به نفع عقاید خود دست می زدند (۹۶). عمق تاثیر جعل احادیث بر اعتقادات شیعه چنان بود که به گفته مدرسی برخی از محققان از میان ۱۶۱۹۹ حدیث کتاب مهم کافی، ۹۴۸۵ حدیث را جعلی می دانند (۱۰۲).

بخش سوم کتاب "به بحران رهبری و نقش راویان حدیث" می پردازد. پس از ماجرای قیام نکردن امام صادق در زمینه امامت و رقابت شیعیان حسنی با او، مرگ فرزند مورد علاقه او -اسماعیل- مسئله ساز شد. ظاهراً امام صادق در مورد او وعده امامت هم داده بود (۱۱۹). مرگ اسماعیل از سوی بسیاری از شیعیان باور نشد و ایده غیبت و امامت او برای اکثریت شیعیان آن زمان جدیت یافت تا آنجا که با پیوستن یکی از غلات مشهور زمان به نام ابوالخطاب به جمع قائلان این عقیده، مذهب شیعی اسماعیلی نضج گرفت. (۱۱۹)


بحران در میان کسانی که به راه مذهب اسماعیلی نرفتند باز هم ادامه یافت. پس از مرگ امام صادق، عبدالله پسر بزرگ او پس از هفتاد و دو روز امامت درگذشت. امامت پس از او به موسی کاظم رسید. با مرگ موسی کاظم در مورد او نیز ادعای غیبت تکرار شد و بسیاری به امام هشتم نگرویدند. پس از مرگ امام هشتم از او ظاهراً تنها یک فرزند باقی مانده بود. این کودک خردسال تنها گزینه برای امتداد امامت بود، به این ترتیب شیعیان به دنبال کس دیگری نرفتند اما بحران چنان که آمد در نظریه رخ نمود.

پس از مرگ امام نهم خدمتکار او در میان جمع شیعیان حاضر شد و گفت که امام جواد، تنها فرزندش هادی را که هفت سال داشت جانشین خود کرده است. به نوشته مدرسی تنها یک نفر به این مسئله اعتراض کرد که او هم به شدت مورد عتاب خدمتکار قرار گرفت (۱۳۱).

بحران رهبری شیعیان باز هم ادامه پیدا کرد. ابوجعفر محمد فرزند ارشد هادی که پدر به اوعلاقه داشت و وعده امامتش را داده بود سه سال پیش از مرگ پدر درگذشت (۱۳۲). در این زمان علاوه بر زنده شدن دوباره بحث درمورد بداء (تغییر اراده خداوند، یا آشکار شدن اراده پنهان او) این مشکل پیش آمد که پس از هادی برخی از شیعیان فکر کردند فرزند بزرگ بعدی یعنی حسن عسکری از روی اضطرار به امامت برگزیده شده (۱۳۴).

مدرسی می نویسد که امام یازدهم در تمام مدت امامت خود از روز نخست با ایراد کسانی مواجه بود که رفتار او را "منطبق با رفتار اجدادش" نمی دانستند، از نامه هایش "غلط های دستوری" می گرفتند و "در مورد پاکی و تقوای او سخنان بی ادبانه می گفتند" (۱۳۵).

مشکلات امام عسکری با وجود جعفر برادر کوچک ترش که ادعای امامت می کرد باز هم بیش تر شد. در تمام طول مدت امامت عسکری پیروان او و جعفر متقابلاً به امامان یکدیگر اتهام می زدند و در میان این درگیری شدید، شیعیان عسکری نگران بودند که او هیچگاه فرزندی نیاورد و امامت پس از او به جعفر برسد (۱۴۸).

امام دوازدهم

تا زمان مرگ امام عسکری (۲۶۰ هجری) صحبتی از وجود فرزند او در میان نبود (۱۵۱). وقتی او از دنیا رفت عثمان بن سعید عمری اعلام کرد که عسکری فرزندی داشته که هم اکنون امام است (۱۵۲). طبیعی است که باور این امر دشوار بود به خصوص که در میان نزدیکان عسکری در این مورد اتفاق نظر وجود نداشت. مادر عسکری که بلافاصله پس از مرگ او از مدینه به سامرا آمد مدعی بود که یکی از کنیزان عسکری از او حامله است و فرزند هنوز به دنیا نیامده است (۱۵۳). این ادعا که برای کوتاه کردن دست جعفر و خواهرش از ارث باقی مانده از عسکری بود عاقبت به جایی نرسید و آن کنیز حتی تا چند سال بعد هم فرزندی به دنیا نیاورد و ارث عسکری بنابر قواعد فقهی میان جعفر، خواهر و مادر عسکری تقسیم شد (۱۵۴ و بعد).

در این میان عثمان بن سعید عمری که مسئله فرزند داشتن امام عسکری را مطرح کرده بود از سامرا که محل کشمکش بازماندگان او بود به بغداد نقل مکان کرد و همچنان وکیل امام دوازدهم که خود از وجودش خبر داده بود باقی ماند (۱۵۶). در چنین وضعی میان شیعیان و وکلای امام پیشین تشتت پیدا شد و بنا به قولی، اکثریت جعفر را به عنوان امام به رسمیت شناختند و بسیاری هم از مذهب تشیع دست برداشتند (۱۵۶ تا ۱۶۱). در میان شیعیانی که به مرکز جغرافیایی امامت نزدیک بودند عدم پذیرش وجود فرزند عسکری بیشتر شایع بود (۱۵۶). ظاهراً شیعیان خارج از عراق که دور از محل رخداد وقایع بودند و به واسطه وکیلان دیگر از مسایل مطلع می شدند بیشتر این مسئله را پذیرفتند.

برای پذیرندگان وجود فرزند عسکری در ابتدا پنهان بودن او مشکل ساز نبود. آنها فکر می‌کردند او که با رفع شدن خطر و در زمان کسانی که به وجودش شهادت داده اند و او را می شناختند ظاهر خواهد شد (۱۶۸). وقتی زمان غیبت به درازا کشید، توجه راویان حدیث به روایت هایی جلب شد که در زمان کشته شدن امام علی یا امام موسی کاظم در مورد ظهور و غیبت امام در میان شیعه رایج شده بود. اینها اغلب روایت هایی بودند که تا آن زمان خط تشیع منتهی به امام عسکری به مقابله با آنها برخاسته بود و آنها را باطل دانسته بود (۱۷۰).

دسته دیگری از روایات که در این دوره مورد توجه قرار گرفت، روایت هایی در میان اهل سنت بودند که در مورد "مهدی"ای که در آخرالزمان می آید صحبت می کردند. قدمت این روایت ها به نیمه قرن اول هجری برمی گشت. تا پیش از آن نه این احادیث و نه خود اصطلاح "مهدی" در ادبیات شیعه وجود نداشت. به علاوه خصوصیات مربوط به مهدی در این احادیث با تصویر شیعی "قائم آل محمد" مطابق نبود(۱۷۴).

مدرسی می گوید که به طور مشخص اشاره به نام مهدی درباره فرزند عسکری در هیچ یک از متونی که از دهه های آخر قرن سوم به جا مانده دیده نمی شود (۱۷۳). در مقابل این حدیث ها در میان اهل سنت مورد توجه بود تا آنجا که چند تن از خلفای اموی و عباسی مهدی نام داشتند (۱۷۳).

شیعیان در دهه های آخر قرن سوم دیگر انتظار داشتند امام دوازدهم، که می بایست در آن هنگام دست کم ۴۰ سالی داشته باشد و دیگر تهدیدی هم متوجه او نبود، ظهور کند و امر امامت را به دست بگیرد (۱۸۰). اما این اتفاق نیفتاد. تا دهه چهارم قرن چهارم نه تنها عثمان بن سعید درگذشته بود بلکه فرزند او که جانشین پدر شده بود و همچنین دو نفر دیگر که از نظام وکالت به ترتیب جانشین آنها شده بودند از دنیا رفته بودند، اما امام هنوز ظهور نکرده بود. در این مقطع "تحیری شدید" جامعه شیعیان را فراگرفته بود (۱۸۳).

در این دوران بود که توجه راویان به حدیث دیگری از اهل سنت جلب شد که امویان آن را در دوره انقلاب ضد اموی نقل می کردند و به نوعی حدیثی ضد شیعه به شمار می رفت. این حدیث می گفت که امامان حق ۱۲ نفر هستند (منطبق بر تعداد خلفای اموی تا زمان نقل آن حدیث) و پس از این عده حاکمان جور خواهند آمد. این حدیث که تا پیش از آن از سوی راویان شیعی "بایکوت" می شد، در اواخر قرن سوم ابتدا از سوی ابراهیم کاتب نعمانی مورد توجه قرار گرفت و پس از آن به قول مدرسی محدثان شیعی آنقدر در باره ۱۲ عدد بودن امامان حدیث "یافتند" که کتاب هایی مستقل درباره آن نوشتند (۱۹۰ تا ۱۹۶). در نهایت ثبات به دست آمد و بقای جامعه شیعی به وسیله همین مجموعه احادیث حاصل شد.

فصل چهارم و آخر کتاب به سهم متکلمان در حل این بحران می پردازد. مدرسی تا این جا تصویری از کلیت ماجرای بحران امامت به دست داده و در فصل آخر به اهمیت ابن قبه و استدلال های او می پردازد که در متن ضمایم کتاب آمده اند.

ترجمه کنونی فارسی از کتاب مدرسی، سوای اهمیت پژوهشی آن، وجوه جذاب دیگری هم دارد که شاید برجسته ترین آنها خواندن همه این وقایع تاریخی با لحنی مومنانه در ترجمه فارسی و مقدمه آن باشد.

***

مکتب در فرایند تکامل
نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین
(ویرایش جدید)

نویسنده: سید حسین مدرسی طباطبایی
ترجمه: هاشم ایزدپناه

انتشارات کویر
تهران، ۱۳۸۶ (سه چاپ)
۳۹۲ صفحه، ۴۲۰۰ تومان

مشخصات اصل کتاب:

Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi'Ite Islam: Abu Ja'Far Ibn Qiba Al-Razi and His Contribution to Imamite Shi'Ite Thought

Hossein Modarressi

Darwin Press, Incorporated ۱۹۹۳